نوشته ای از تجربه های من برای پیدا کردن شغل، در حالی که دارم تحصیل می کنم و هنوز سربازی(بخوانید اجباری) نرفتم.
پس از اینکه دو جین تجربه نا موفق در حوزه راه اندازی کسب و کار داشتم، تصمیم مهمی توی زندگی گرفتم. شاید من باید کارمند (اسمش را هر چه می خواهید بگذارید کارمند، کارگر یا حقوق بگیر) می شدم. دقیقا همان پسری که پدرم دوست دارد باشم، صبح ها که از خواب بیدار می شوم بعد از خوردن صبحانه منتظر سرویس محل کارم باشم و بعد از ظهر ها هم نهایتا تا ساعت 6 در خانه باشم. آخر ماه هم یک حقوق بخور نمیر بگیرم و لذت ببرم از اینکه می توانم با حقوقم برای خودم لباس و غذا بخرم و بی سرپناه نمانم.
اما راستش را بخواهید من هیچ وقت اینطور نبودم. همیشه دلم کشف کردن و یاد گرفتن می خواهد، دقیقا مانند انسانی که معتاد است، من هم معتاد شده ام به خواندن و نوشتن و یاد گرفتن. بیش از همه چیز، این چند وقت که خودم را درگیر کارهای مهندسی کردم، اصلا فراموش کرده بودم که زندگی کارمندی آن هم وقتی در یک صنعت فشل و عقب افتاده قرار است کار کنی چقدر می تواند بی هیجان و بدون تجربه های جدید باشد.
این متن و نوشته بیش از آنکه غر زدن باشد، برای دل من و اتفاقات این مسیر نوشته شده است. تجربیاتی که برای استخدام شدن به دست آورده ام را نوشتم و حال دیگر می دانم که اگر روزی خواستم استخدام شوم چطور و کجا دنبال کار بگردم و به کارفرما چه بگویم تا قانع شود من بهترین نیرویی هستم که می تواند داشته باشد. امیدوارم این تجربیات هر چند ناقص و کوچک برای شما هم به درد بخور باشند.
رسیدن به کارفرما
از قسمت ساختن یک رزومه و بالابردن تجربه که بگذریم حال وقت آن رسیده است که بین مشاغلی که در بازار موجود هستند یک شغل را انتخاب کنیم منتها در ایران قضیه کاملا متفاوت است، یعنی کارفرما باید از بین هزاران نفر آدم بیکار بهترین شخص را انتخاب کند و عملا انتخاب شغل دست کارجو نیست و هر جا که او را قبول کردند مجبور است کار کند. شاید الان بگویید که “نه این حرفها چیه، قطعا اگر کسی تخصص داشته باشد شغل متناسب پیدا می کند” و من به شما می گویم سخت در اشتباه هستید. مثلا در حوزه تخصص من که طراحی مدارات الکترونیک قدرت است به غیر از ساخت درایور برای LED ها دیگر موقعیت شغلی خاصی وجود ندارد. به هر حال من از رزومه ای که داشتم مطمئن بودم، هم دانشگاه خوبی درس خوانده بودم و هم تجربیات جذابی در حوزه مهندسی برق داشتم. مشکل اصلی من پیدا کردن موقعیت های شغلی در شرکت ها و رساندن رزومه به دست آن ها بود. برای این کار دو مسیر اصلی وجود دارد: 1) استفاده از سایت های کاریابی 2)ارسال رزومه به صورت مستقیم برای شرکت ها. برای پیدا کردن موقعیت های شغلی و رساندن رزومه به دست کارفرما ترجیح دادم از سایت های کاریابی استفاده کنم، سه سایتی که من از آن ها استفاده می کردم جابینجا، جاب ویژن و ای-استخدام بودند. تجربه کلی من از همه سایت ها این است که معمولا آنها برای شما یک رزومه می سازند و همان رزومه را برای کارفرما هم ارسال می کنند.تعداد کارفرمایی که بر روی وبسایت ای-استخدام آگهی خود را منتشر می کنند بیشتر است و صنایعی هستند که شانس دیده شدن و رسیدن به آن ها برای شما بالاتر است. وبسایت های جابینجا و جاب ویژن هم بد نیستند اما خیلی اتفاق می افتد که شرکت ها رزومه شما را نگاه نکنند یا درخواست توانایی های مافوق بشری از شما داشته باشند.
من اوایل این مسیر آن قدر به خودم اطمینان داشتم که حس می کردم اگر بتوانم به مرحله مصاحبه برسم، قطعا با مذاکره می توانم کارفرما را متقاعد کنم. پس سعی کردم تا جایی که ممکن است با اینکه شاید مشخصات خواسته شده در آگهی را ندارم اما برای کارفرما رزومه ارسال کنم. کمی بعد متوجه شدم کارفرما چیزی که داخل آگهی می نویسد خواسته ی دقیقی نیست بلکه فقط ایده ای است از آنچه که می خواهد، حتی گاهی اوقات خواسته های کارفرما یک سوپرمن واقعی است با حقوق نصف قانون کار .البته لازم به ذکره که سوپر من حقوق لازم نداره 🙂
به هر حال کاری که من در این مرحله انجام دادم، فقط ارسال رزومه بود برای هر موقعیت شغلی که به مهندس برق نیاز داشتند، هر چند که به دلیل بازخورد بسیار کمی که داشتم در حال نا امید شدن بودم اما بعد از گذشت حدود یک ماه از ارسال رزومه، تماس ها برای هماهنگی مصاحبه شروع شد. چیزی که در این موقعیت خیلی به ذهنم آمد این بود که ممکن است هر کسی که در این مرحله قرار می گیرد، دچار یک حس نا امیدی عمیقی از فضای بازار کار شود. دلایل این نا امیدی هم بسیار واضح است، عدم پاسخ کارفرما به رزومه های ارسالی! انگار که کارفرما ها برای خود الزامی در پاسخ به کارجو نمی بینند. یعنی خیلی اتفاق می افتد که شما برای کارفرما یا شرکتی رزومه بفرستید و آن شرکت هیچ پاسخی به شما ندهد: نه رد و نه قبول رزومه. نا امید شدن در این مرحله زیاد اتفاق می افتد، سعی کردم حداقل از این مسئله که ممکن است هیچ گاه جوابی نگیرم، نا امید نباشم.
کارفرما روبروی شما نشسته!
بعد از گذشت مدت حدود یک ماه از شروع ارسال رزومه برای شرکت ها، اگر موقعیت های شغلی درستی را برای ارسال رزومه انتخاب کرده باشید، زنگ ها و تماس ها برای هماهنگی مصاحبه با شما شروع می شود. هماهنگی برای مصاحبه معمولا به چند حالت اتفاق می افتد، همین اول توجه کنید که اگر شرکتی به شما فقط یک انتخاب برای وقت مصاحبه را می دهد، به معنای عدم اهمیت دادن به کارجو نیست بلکه معمولا اینطور شرکت ها با توجه به تعداد زیاد متقاضی برای فرصت های شغلی شرکت، بیشتر کارجو ها را در یک زمان مشخص به شرکت دعوت می کنند تا کار خودشان راحت تر باشد. هر زمانی که برای مصاحبه گفتند سعی کنید چند دقیقه قبل از آن در محل مصاحبه حضور داشته باشید. این قسمت برای من خیلی جذاب بود، همیشه صحبت کردن با افرادی که دانش فنی بالایی داشته باشند و یا داخل شرکت های بزرگ مشغول به کار باشند لذت بخش است. از بحث تاخیر در پذیرش کارجو که بگذریم تقریبا هیچگاه شخصی که دانش فنی بالایی داشته باشد با شما مصاحبه نمی کند. تجربه بد من آنجا اتفاق می افتاد که شخص مصاحبه کننده نه اطلاع دقیقی از شرح وظایف شغلی داشت و نه حتی دانش کاملی از مباحث فنی موجود در شرکت. به صورت خیلی جالبی شخص مصاحبه کننده فقط برای تایید اولیه گماشته شده بود. از حق نگذریم بعضی از شرکت ها به درستی برای مصاحبه موقعیت شغلی طوری برنامه ریزی کرده بودند که من یا با مدیر بالا دستی مصاحبه داشتم و یا با شخصی که اطلاعات کاملی از شرح وظایف موقعیت شغلی داشت، مصاحبه داخل این شرکت ها برای من بسیار لذت بخش بود و خیلی اتفاق می افتاد که بیشتر از توجه به مسائل شغلی و در نظر گرفتن موقعیت بحث به سمت مسائل فنی و تجربه های هر دو طرف در قسمت های فنی می رفت، حتی یکی از مصاحبه ها که با مدیر فنی یک شرکت انجام می شد، منجر به دریافت گواهی دانش بنیانی برای یکی از محصولات آن شرکت شد. در یک مصاحبه معقول اول از همه از شما می خواهند تا خلاصه ای از کارهای انجام شده و تجربیات خود بیان کنید و بعد از آن هم شروع به شرح دادن وظایف شغلی و مسائل کلی شرکت و فرهنگ سازمانی می کنند. خودم همیشه اعتقاد دارم که آدم باید از یک محیط لذت ببرد و اولین چیزی که از محیط یک شرکت دریافت می کنید، رفتار شخص مصاحبه کننده است. خیلی سخت گیر نباشید و رفتار شخص مصاحبه کننده را معیار ارزیابی خودتون از کار و شرایط محیط کاری قرار ندین، خصوصا اینکه ممکنه مدیر شما داخل شرکت شخص دیگری باشد و اصلا شما با شخصی که در حال حاضر مصاحبه می کنید در ارتباط نباشید.
این مرحله از استخدام خیلی حساس است، باید بتوانید خود را ثابت کنید، یعنی بتوانید نشان دهید که چگونه قادر به حل مسائل هستید، چقدر کار گروهی بلدید و از همه مهم تر توانایی هایی که در رزومه قید شده است تا چه مقدار به واقعیت نزدیک هستند. نیاز نیست خودتان را خیلی مایل به استخدام شدن نشان بدهید و یا طوری رفتار کنید که انگار به این شغل نیازی ندارید، همین که خودتان باشید کافیست.البته این نظرات بنده همه از روی تجربه ای است که در مصاحبه با شرکت ها داشتم و ممکن است دیدگاه کارشناسان نیروی انسانی در شرکت ها که معمولا مصاحبه را انجام می دهند متفاوت باشد.
فرم های بد آدم های خوب
اولین چیزی که من را بیشتر از همه آزار می داد پر کردن دوباره فرم هایی بود که شاید بیشتر اطلاعات مورد نیاز در آن را داخل رزومه نوشته بودم. چیزی که در اولین فرم ها برای من عجیب بود، پرسیدن سوالاتی مانند ایند که شغل پدرتان چیست یا چند خواهر و برادر دارید!!! نمی دانم چرا در جامعه ایران فردیت نداریم، یعنی دیدگاه اغلب افراد این است که یک فرد هیچگاه نمی تواند بدون وابستگی رشد کند. مثلا خیلی اتفاق می افتد که زنی را با همسرش تعریف می کنند، اگر آن زن در یک مکان اداری به عنوان ارباب رجوع با همسرش مراجعه کند، بسیاری از افراد زن را مخاطب صحبت خود قرار نمی دهد و سعی می کنند با همسرش صحبت کنند. اتفاقی که در این فرم ها دیدم دقیقا همین بود، من به عنوان یک دانشجوی کارشناسی ارشد نمی توانستم شخصیت یکتا داشته باشم، بلکه شخصیتم با شغل پدرم یا محل زندگی ام تعریف می شد. جالبه که اگر به همین کارشناسان محترم منابع انسانی معترض می شدم که اطلاعات خانوادگی من یک چیز شخصی است و ربطی به شما ندارد، با تعجب می گفتند که شما اولین نفری هستید که چنین چیزی را بیان می کند. اوایل سخت گیری زیادی داشتم و سعی می کردم هر شرکتی که چنین فرمی جلوی من می گذارد را با احترام ترک کنم اما بعد از آن که دیدم تقریبا تمام شرکت های بزرگ چنین فرم هایی دارند کمی بی خیال تر رفتار کردم، فقط قسمت هایی که به نظرم حریم و اطلاعات شخصی من بودند را داخل این فرم ها خط می زدم. چیزی که بیشتر از همه تمام این فرم ها و ملالت پر کردن آن را برای من متفاوت می کرد، رفتار آدم ها بود. آدم هایی که می دانستند و شرایط یک کارجو آن هم در این اوضاع اقتصادی را درک می کردند. خیلی از رفتار ها شاید ناراحت کننده باشد و خیلی از رفتار ها شاید سلطه مآبانه باشد، خیلی های دیگر سعی می کنند دلسوزی کنند اما یه عنوان یک کارجو به یاد داشته باشید شما نه نیاز به ترحم دارید و نه باید رفتار های سلطه گرایانه از سمت کارشناسان منابع انسانی را قبول کنید. خاطره جالبی که از این مرحله دارم در یکی از شرکت های حوزه نیروگاهی که اتفاقا دانش بنیان هم بودند کارجویان را به صف کردند و مانند مدرسه بر سر آنها فریاد می کشیدند. هرچند که من هم سعی کردم با رفتار مشابه خودشان هر چه سریعتر محل را ترک کنم اما بودند افراد زیادی که این تحقیر را به جان خریدند و توی صف ایستادند که شاید یک شغل ثابت نصیبشان شود. هر چه از اتفاقت بد در بعضی از این شرکت ها و فرم های حوصله سربر بگویم هم کم است اما به جای آن بیشتر باید از آدم های خوبی که تلخی همه این فضا را شیرین می کردند صحبت کنم. بعضی از آدم هایی که با آن ها ارتباط یا قرار مصاحبه داشتم به خوبی شرایط را درک می کردند و بیشتر از اینکه به رزومه و معدل دوران تحصیلی نگاه کنند، به توانایی ها و خصوصا توانایی های مهمی مانند قدرت یادگیری مسائل جدید و یا توانایی کار با تیم های بزرگ دقت می کردند. با بعضی ها خیلی دوست داشتم کار کنم اما هیچگاه نشد و نتوانستم خودم را ثابت کنم و یا توانایی هایم را نشان بدهم، شاید این هم جزئی از سرنوشت باشد که خودمان را برای یک موقعیت خیلی مناسب بدانیم اما به دلایل گوناگون نتوانیم در آن موقعیت قرار بگیریم. گاهی هم نه تقصیر آدم هاست و نه تقصیر فرم ها، تقصیر خودمان است که یاد نگرفتیم چطور توانایی هایمان را به دیگران نشان دهیم.
پس از این
برای من این مسیر بسیار جذاب بود و شاید حتی پس از استخدام هم جذاب تر شود! البته که من تا حد زیادی به موقعیت شغلی خواسته شده رسیدم و حتی تجربه های زیادی کسب کردم اما این که در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد را نمی دانم. امیدوارم اگراین مطلب را می خوانید حداقل در پیدا کردن شغل مسیر درستی را دنبال کنید، چون آدم های توانمند زیادی را در اطرافم می شناسم که شاید تنها دلیل این که شغل مناسبی ندارند همین نکات کوچک هنگام استخدام است. البته پیدا کردن شغل در ایران یک توانایی یزرگ به حساب می آید و اگر کسی بتواند شغل خوبی پیدا کند قطعا توانایی های بالایی داشته است که چنین کاری کرده.
(این قسمت از متن چند ماه پس از استخدام نوشته شده است!!!)
این مطلب قرار بود خیلی قبل تر منتشر شود ولی به دلیل نوشتن همین قسمت تا الان منتشر نشده است. اوایل استخدام شدن خیلی خوشحال بودم، یک حقوق متناسب و کلی امکانات رفاهی دیگر که هیچگاه به آن ها دسترسی نداشتم. مهم تر از مسائل رفاهی، اطمینان از دریافت یک حقوق ثابت در آخر ماه بود و این مسئله باعث می شد بسیاری از دغدغه ها و استرس های ذهنی من کم شود. حدود یک ماه به همین منوال گذشت تا اینکه کم کم متوجه شدم با بعضی از مسائل مشکل دارم. اول از همه حقوق بسیار کمی بود که دریافت می کردم، با این که رقم پرداختی حقوق این شرکت بسیار بالا بود اما باز هم وقتی در ذهن خودم درآمد های قبلی را با حقوق فعلی مقایسه می کردم به یک شکاف خیلی بزرگ می رسیدم. شاید قبلا دقیق مشخص نبود که چه زمانی قرار است پول داشته باشم اما به طور میانگین درآمد بالاتری نسبت به کارمندی فعلی داشتم، حتی گاهی فکر می کنم دیگر قرار نیست بتوانم در زندگی پیشرفت کنم و این سطح درآمدی برای همیشه ثابت خواهد ماند. علاوه بر اینها، در میانه کار دوباره پروژه های زیادی به من پیشنهاد می شد که اولا هم موقعیت سازمانی بهتری را نصیبم می کرد و هم منفعت مالی بالایی داشتند. سعی کردم در ابتدا خیلی به آن ها توجه نکنم و تمرکزم بر روی کار فعلی باشد اما همیشه در گوشه ذهنم این موقعیت ها و منافعی که نصیبم می کردند را با خودم مرور می کنم. اینطوری شد که بعد از چند ماه کار کردن، از محل کار استعفا دادم. خاطره خوب شرکت آوات انرژی همیشه در ذهن من هست اما رسیدن به اهداف جدید و پیدا کردن موقعیت های مالی بهتر شاید مهم ترین چیز هایی هستند که دیگر حاضر نیستم کارمند باشم. امیدوارم شما هم آوات انرژی خود را پیدا کنید، جایی که به شما ثابت کند که توانایی های بالایی دارید و هم می توانید خودتان کسب و کاری بهتر و بزرگتر داشته باشید.